با یزید گوید:چون به مقام قرب رسیدم،
گفتند:بخواه.
گفتم:مرا خواست نیست.
گفتند:هم تواز بهر ما بخواه.
گفتم:تو را خواهم و بس.
گفتند:تا از وجود با یزید ذره ای مانده این خواست محال است "دع نفسک تعال".
باز گوید:یک بار به درگاه او مناجات کردم و گفتم:"کیف الوصول الیک؟"
ندایی شنیدم که ای بایزید"طلق نفسک ثلاثا ثم قل الله".
نخست خوذ را سه طلاق بده بعد حدیث ما کن.